My Elysium
درس معلم گر بود زمزه ی محبتی جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را
پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:داستانی از گابریل گارسیا, :: 12:45 :: نويسنده : faraz khanbabaei
زنی که ساعت شش میآمد گاربریل گارسیا مارکز در متحرک باز شد. در آن ساعت کسی در رستوران خوزه نبود. ساعت تازه شش ضربه نواخته بود ومرد میدانست که مشتریهای همیشگی تا پیش از ساعت ششونیم پیدایشان نمیشود. زن، به خلاف مشتریهای هر روزه و منظم، هنوز آخرین ضربه ی ساعت شش نواخته نشده وارد شد و، مثل هر روز در آن ساعت، بی آن که لب از لب بردارد روی چارپایه نشست. سیگار روشن نشده ای را محکم زیر لب گرفته بود. ادامه مطلب ... |
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |